ربودن پزشک سرشناس برای تامین هزینههای عروسی
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۴۶۶۵۹
اشک میریزد و ابراز پشیمانی میکند. تسویهحساب با یک نزولخور، تشکیل زندگی با عشقش و دستورات پدرزنش را عامل این گروگانگیری خشن و هولناک میداند. به همراه پدرش، جراح سرشناس و معروف را ربودند و سه روز تمام او را در حمام خانه نگهداشتند تا بتوانند حساب و خانهاش را خالیکنند. پدر لباس سرگرد پوشیده بود و در نقش مامور دست به آدمربایی زدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پسر جوان که ۲۹ سال دارد، مرتب اشک میریزد. با هر سوالی، گریهاش بیشتر میشود. از عشق زیادش به همسرش میگوید. فقط به خاطر اینکه او را از دست ندهد، مجبور شد پول قرض کند و خانه بخرد تا بتواند زندگی مشترکش را شروع کند. ولی پول نزول زندگی او را تباه کرد و درنهایت زندگی مشترکش با همسرش پنج ماه بیشتر طول نکشید:
تحصیلات داری؟
فوقلیسانس آیتی دارم.
شغلت چیست؟
راننده تاکسی اینترنتی هستم.
چرا تصمیم به گروگانگیری گرفتی؟
مدتی میشد که همه درها به روی من بسته بود. هر کاری میکردم مشکلات مالیام حل نمیشد. پدرخانمم گفته بود باید خانه بخری. چند قلم از وسیلههای گرانقیمت خانه را هم باید تو بخری. من هم پول نداشتم. نمیدانستم باید چه کار کنم، برای همین تصمیم به گروگانگیری گرفتم.
قبلا هم گروگانگیری کرده بودی؟
اواخر سال ۹۹ بود که در سعادتآباد راننده یک خودروی ولوو را ربودم. آن زمان تنها بودم. راننده را بردم و یک روز او را حبس کردم. اما او گفت که فقط راننده است و هیچ پولی ندارد. راست میگفت. از یک کافه بیرون آمد. سوار ماشینش شد. من هم سوار خودرویش شدم و او را ربودم. ولی وقتی دیدم که هیچ پولی ندارد، او را رها کردم. گفت به خدا من رانندهام. گفتم باشه برو.
او را کجا بردی؟
آن زمان با همسرم نامزد بودیم. او را بردم به خانه پدرزنم که مسافرت بود. آنجا حبسش کردم، ولی پولی نداشت که به من بدهد.
اسلحه هم داشتی؟
نه. هیچ اسلحهای نداشتم. او خیلی لاغر بود. سوار ماشینش شدم. دستهایش را بستم و تهدید به مرگش کردم.
آن زمان هم به خاطر تشکیل زندگی مشترکت دست به چنین کاری زدی؟
بله. پدرزنم مرتب فشار میآورد. من هم میخواستم هر طور شده با نامزدم سر خانه و زندگیام برویم، برای همین این کار را کردم. ولی وقتی راننده پولی نداشت، دیگر سراغ هیچکس نرفتم.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
خواهرش همسر دوستم بود. همسرم در یک صرافی کار میکرد. البته الان دیگر کار نمیکند و خانهدار است. من هم کار درستوحسابی نداشتم.
چی شد که سراغ این پزشک رفتی؟
از پدرم کمک خواستم. نشستم فکر کردم و گفتم این تنها راهش است. گفتم یک مقدار پول میگیرم و رهایش میکنم. یک ماه بود دنبال سوژه میگشتیم. ولی پیدا نمیکردیم. پدرم گفت یک ماه شده و کسی را پیدا نکردیم، بیا بیخیال شویم. داشتیم بیخیال میشدیم که این پزشک را دیدیم.
او را چطور پیدا کردی؟
در سعادتآباد داشتیم دور میزدیم تا کسی را پیدا کنیم که این پزشک را دیدیم. یک خودروی اپتیمای مشکی داشت. با موتور سد راهش شدیم. پدرم رفت داخل ماشین و با او صحبت کرد. پدرم لباس سرگردی داشت. از ساندویچی بیرون آمده بود. پدرم سوار خودرویش شد. من رفتم صندلی جلو نشستم. خود دکتر پشت فرمان نشست. گفتیم مدارک بده. کارت شناسایی داد و فهمیدیم که دکتر است. با خودمان گفتیم حتما وضع مالیاش خوب است. به او گفتم برو عقب بشین. من نشستم پشت فرمان.
او را کجا بردید؟
بردیمش خانه خودمان.
فکر نمیکردی که ممکن است راه را یاد بگیرد و شما را لو بدهد؟
آن لحظه دیگر هیچ چیز برایم مهم نبود. ۳۰۰ میلیون تومان لازم داشتم. باید هرطور شده بود جور میکردم.
وقتی رفتید خانه چه شد؟
نزدیک ۲۰۰ تومان از او گرفتیم. با میل خودش کارت را داد، یعنی شکنجهاش نکردیم. سه روز مانده بود به تاسوعا که او را بردیم. ظهر عاشورا هم او را رها کردیم. خودم او را به خانهاش بردم. چشمانش را بستم. گفت حالم خوب نیست پروستات دارم. من هم او را بردم دم در خانهاش پیاده کردم.
از خانهاش هم سرقت کردی؟
بله. وقتی او را رساندم، بالا رفتم و دو کارت عابربانک او را سرقت کردم. خودش گفته بود که تنهاست. برای همین میدانستم کسی در آن خانه نیست.
همسرت از این کارت باخبر شد؟
روز دوم آمد خانه و ما را دید. به او گفته بودم که دارم کاری انجام میدهم تا پول بدهیهایم جور شود. وقتی به خانه آمد و آن مرد را دید، گفتم موادفروش است و پول یک نفر را بالا کشیده است. گفتم پول را میگیرم و پول بدهیهایم هم جور میشود. وقتی فهمید با پدرم هستم خیالش راحت شد. گفتم باید پول طرف را بگیرم و دستمزد خوبی گیرم میآید. گفتم تمام بدهیهایم را پرداخت میکنم. فقط گفت اگر بابام بفهمد بیچاره میشوی.
چقدر بدهی داشتی؟
سیصدمیلیون بدهی داشتم. پول نزول گرفته بودم. ماهی ۱۷ میلیون باید پرداخت میکردم. ۲۰۰ میلیون پول گرفته بودم. خدا لعنت کند دوستم را؛ این پیشنهاد او بود که از نزولخور پول بگیرم. مرتب بدهی روی بدهیهایم میآمد. هفت هشت قلم از وسایل خانهمان هم گردن من بود. پدرزنم میگفت اگر نخری باید بروی و دخترم را ترک کنی. من خیلی دوستش داشتم. عاشقش بودم.
ایده این گروگانگیری چطور به ذهنت رسید؟
دو سه ماه پیش بود که در اینستا دیدم یک پدر و پسر همین کار را کردند. من هم یاد گرفتم. آنها افغانیها را گروگان میگرفتند. ایدهاش از همانجا به ذهنم رسید.
لباس نظامی را چطور تهیه کردید؟
فکر میکنم حدود ۵۰۰، ۶۰۰ هزار تومان آن را خریدیم. لباس سرگردی بود. میخواستم به سن پدرم بخورد. پدرم هم وقتی دید وضع مالی من انقدر بد شده، قبول کرد همراهیام کند.
۳ روز حبس در حمام خانه
این در حالی است که شاکی این پرونده نیز روایتی از سه روز اسارت در خانه این پدر و پسر دارد. او به «شهروند» میگوید: «اواسط مرداد بود. در سعادتآباد این دو نفر با لباس پلیس به من نزدیک شدند. مدارک ماشین را خواستند. بعد گفتند باید برای یکسری تحقیقات به دایره هفتم پلیس آگاهی برویم. پدر متهم کنار من در صندلی عقب نشست. خودش پل رل نشست. در راه بودیم که ناگهان پدر متهم سر مرا به پایین خم کرد، اسلحه روی سرم گذاشت و دست و پا و چشمهای مرا بست. به سمت جنوب تهران حرکت کردند. حدود ساعت ۱۱ بود که مرا بیهوش کردند. بیهوش نشدم، اما خودم را به بیهوشی زدم. آنها دستمال آغشته به مواد بیهوشی روی دهانم گذاشتند. من، چون پزشکم بلدم چطور بیهوش نشوم. آنها مرا داخل خانهای بردند که رمپ پارکینگ داشت. به یک انباری که نمور و کثیف بود رفتیم. وضعیت خیلی بدی داشت. آنجا مرا تهدید کردند و گوشی و کارتهای بانکیام گرفتند. دو سه ساعت بعد مرا داخل آپارتمان بردند. اول داخل اتاق انداختند و بعد داخل حمام بردند. سه روز مرا آنجا نگه داشتند. تمام مدت با چشم و دست و پای بسته بودم.»
مرا اتفاقی پیدا نکردند
او ادامه میدهد: «تمام اطلاعات زندگی و خانه و کارتهای بانکیام را گرفتند. سه روز بعد از کلانتری ۱۳۴ شهرکغرب یک سرگرد با من تماس گرفت. با آن تماس ترسیدند. برای همین مرا با خودروی خودم در سعادتآباد رها کردند. بعد هم با خودروی من رفتند و آن را سرقت کردند. از خانهام هم سرقت کردند. لپتاپ، موبایل و کارتهای بانکی مرا بردند. بعد از آن شکایت کردم. پلیس خیلی با من همکاری کرد. درنهایت متهم اصلی را در خراسانرضوی دستگیرکردند. این پدر و پسر نزدیک ۳۰۰ میلیون تومان از من گرفتند. پدر لباس سرگرد تنش بود. در همان ابتدا از آنها مدارک خواستم، ولی آنقدر با فشار و تهدید رفتار کردند که فرصت اعتراض نداشتم. آنها مرا داخل خودرویم انداختند و بردند. ظاهرا به تمام موارد اقرار کردند، ولی نگفتند که چگونه به من دسترسی پیدا کردند. میگویند که اتفاقی مرا پیدا کردهاند. ولی من پزشکی معروف و جراح فک و صورتم. برای همین فکر نمیکنم اتفاقی بوده باشد.»
منبع: شهروند آنلاین
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: گروگانگیری پدر و پسر سعادت آباد بدهی هایم برای همین پدر و پسر خانه اش سه روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۴۶۶۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
روزنامه اعتماد- بهاره شبانکارئیان- طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفتوگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیریهای مکرر و چندین روزهام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفتههای دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبتهای مصاحبهشونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم میدانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پروندهای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.
«ما مطمئن هستیم و میدانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبتهای دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است...؛ و این در حالی است که تصویری از حلقآویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان میدهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمیکند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانهها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانهها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.
مرکز اطلاعرسانی پلیس نیز در اطلاعیهای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بیجان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»
با این حال و با گذشت یکسال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است.
پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفتوگویی داشته باشد.
پدرم میدانست
چه بلایی میخواهد سرش بیاید
دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه میگوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال میشناخت ویلا اجاره میکرد و به شمال میرفت، چون میخواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا میرفت؛ یعنی اولینبار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبهرو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»
او در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگشان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده، نیز میگوید: «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت میخواهد به تهران برود تا بخشی از موزیکها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم میشد، اشاره کردم و از تلفنها و پیامهایی که مربوط به همین قرارهای کاری میشد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتابهایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتابهای او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصتطلبی بود و ما نمیدانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران میشناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتابها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمیرسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برایمان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتابهای دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتابها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت میخواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که میخواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیهکننده برخی سکانسها را حذف کرد و تغییر داد.»
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز میگوید: «عمهام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم میدانست چه بلایی میخواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچوجه درست نیست.» ....
۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشتهای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشتهای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانوادهاش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسیهای اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی میشود.»
این در حالی است که تاکنون و با گذشت یکسال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.
۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاریها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام میگرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم میکرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبتها، مسیجها و ویسهای پدرم در ساعتهای آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم میگیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیبدیده حلقآویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»
پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...